دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...
داستان این سریال در دوران قدیمی انگلستان اتفاق می افتد، جایی که آلیس درمورد دنیای متفاوت صحبت می کند، جایی در آن سوی کلاه خرگوشی، که پر از عجایبی هم چون گربه ی نامرئی، هزارپای قلیان به دست است و او درمورد هزاران ماجرایی که در این سرزمین داشته صحبت می کند.پزشکان که متوجه حرف های غیر معمول آلیس می شوند در ابتدا فرض می کنند که او دیوانه شده و برای درمانش از داروهایی استفاده می کنند که باعث می شود همه چیز را فراموش کند. آلیس هم با روی باز از این درمان استقبال می کند تا بتواند خاطرات گذشته به خصوص یاد و خاطره ی عشق گم شده اش Cyrus را به دست فراموشی بسپارد و...
سریال درباره ی دختری جوان به نام ماری استوارت ملکه اسکاتلند هست. ماری نوجوان یک ملکه خودکام ، زیبا و احساسی است که تازه به قدرت رسیده. او همراه با ۳ دوست صمیمی خودش به فرانسه فرستاده میشه و برای تضمین اتحاد استراتژیک اسکاتلند ، با فرانسیس پسر جذاب پادشاه فرانسه نامزد میکنه ولی این پایان بازی نیست و داستان به سیاست و دین و برنامه هایی که به احساس و قلب ربطی نداره کشیده میشه...
این سرال برداشت آزادی از سری رمانهای اسرار خونآشام جنوب است که توسط شارلین هریس نوشته شده است و به شرح جزییات همزیستی خونآشامها و انسانها در بن تمپز، شهر خیالی در ایالت لویزیانا، میپردازد. شخصیت اصلی داستان سوکی استکهاوس نام دارد، پیشخدمتی با قدرت تلهپاتی که دلباخته خونآشامی به نام بیل کامپتون میشود...
داستان در بازه زمانی یک سال پس از حمله تروریسی به اودسا، تگزاس جریان دارد. این حمله باعث نابودی شهر شد و دولت کسانی را که دارای قدرتهای خارق العاده هستند را مقصر می داند بنابراین آنها مجبور به زندگی پنهانی و یا فرار شدند. دو مورد از این شورشیان به نامهای
Heroes داستان یک سری از افراد را روایت می کند که فکر می کردند مثل بقیه ی مردم هستند تا زمانی که با تواناییهای شگفت انگیزشان از خواب بیدار شدند. مثل : تله پاتی , سفر زمان و پرواز کردن. این افراد به سرعت پی می برند که در جلوگیری از یک فاجعه و نجات نسل بشر نقش مهمی را بازی می کنند و همگی به نوعی تلاش خود را برای نجات دادن دنیا آغاز میکنند...
یک زوج جوان که رویاهایشان وقتی به ارث می رسند که یک خانه روستایی زیبا را به ارث می برند ، محقق می شوند ، اما متوجه می شوند که این خانه هم در حال فروپاشی است و هم توسط بسیاری از ساکنان قبلی فوت شده زندگی می کند.
یک درخت الفی که با نام Ellcrys شناخته می شود، در حال مرگ است. این درخت تنها چیزی است که از سحر و جادو برای جلوگیری از تسلط نیروهای شیطانی بر 4 سرزمین دنیا استفاده می کند و به گونه ای بقای دنیا به آن بستگی دارد. تنها کسی که می تواند این درخت را نجات دهد Amberle Elessedil می باشد، هزاران سال است از این جادو استفاده نشده است و برای دستیابی دوباره به آن، او مجبور می شود به همراه دوستش “ویل” به سفری خطرناک برود که راه آسانی در پیش نخواهد داشت…
روبات های باهوش و نیرومند قصد کشتن جان پسر ساراکانر را دارند چون او در اینده می تواند جلوی تسخیر زمین توسط ارتش ماشین ها و شبکه اسکای نت را بگیرد این ماموریت در واقع سعی می کنند اینده را تغییر دهند اما ...
سندباد و دوستش علی بابا با هم راهی سفر های ماجراجویانه ی خودشون به شاهزاده خانم زیبایی میرسند که به خاطر مکر وزیر خیانت کار باید با اون ازدواج کنه و سندباد وقتی این موضوع رو میفهمه تمامی سعی و تلاشش رو برای نجات شاهزاده خانم انجام میده در این راه اون سختی های زیاد مثل نبرد با پرنده ی غول پیکر و محافظت از الماس را تجربه میکنه!
پریری جانسون که در زمان کودکی نابینا شده بود به مدت 7 سال گم میشود و پس از گذشت این زمان، در سن 20 سالگی با چشمهایی سالم و بینا به خانه باز میگردد. برخی از مردم...
«اصيل ها» برگرفته از سريال خاطرات خون آشام و در واقع بخشي از آن است ، محوريت داستان بر خانواده اصيل ها، سه خون آشام اصيل كلاوس، الايژا و ربكا در نيواورلئانز خواهد بود...
سریال، داستان دختر جوانی به نام سابرینا اسپلمن را دنبال میکند که با هویت دوگانه نیمه جادوگر-نیمه انسان خود دچار چالش شدهاست. در همین حال او باید علاوه بر مشکلاتی که خودش دارد، با نیروهایی شیطانی که هم او و هم خانوادهاش، انسانها و دنیایی را که در آن ساکن هستند را تهدید میکنند، مبارزه و مقابله کند…
دختری به اسم کسی بلیک بعد از مرگ مادرش تو آتش سوزی میره که با مادربزرگش توی شهری زندگی کنه که رمز و راز زیادی با خودش داره جایی که از طریق پسری به اسم آدام میفهمه یه جادوگره و با گروهی از جادوگرا آشنا میشه که هر کدوم نیروهای خاص خودشونو دارن اما با این حال شوکه شده و هیچ چیزیو باور نمیکنه تا اینکه پس از پیدا کردن دفترچه ی خاطرات مادرش به هویت واقعی خودش میبره بی خبر از اینکه چه خطراتی در انتظارشه …
گروهی از دانش آموزان در جریان شیوع ویروس زامبی در مدرسه خود به دام می افتند. آنها ناامیدانه سعی می کنند تا تبدیل به زامبی نشده و از مدرسه خود فرار کنند…
«مریخ؛ سرخ» در سال 1923 اتفاق میفتد، در دوره ای که خون آشام ها مدتی است وجود دارند. اما کنون شمار آن ها درحال افزایش است و منبع اسرارآمیزی از خون مصنوعی که آسکرا نامیده میشود نیز از ناکجا پدیدار شده است. دولت ژاپن در آن سو «کد صفر» را ایجاد کرد، هنگی از ارتش با مسئولیت رویارویی با نیروهای خون آشام ها. و برای ردیابی خون آشام ها، چه راهی بهتر از استفاده از خودشان؟ تاسیس شده توسط سرگرد فرمانده ناکاجیما، این هنگ که پیش از این مسئول جنگ اطلاعات بوده، حال موظف به رویارویی با بحران خون آشام ها میشود.
سرآغازهایی در سرزمینهای آشنا. کینا کاگامی بعد از حادثهی وحشتناکی که زندگی که او را در حالت وخیمی قرار داد، تنها راهی که برای زندگی پیش رویش بود، در دنیای مجازی جهان لیدیل قرار داشت. وقتی در بدن آواتاری که داخل بازی داشت، بیدار میشود، کِینا که نامش هم اکنون به ساینا تغییر پیدا کرده است، نگرانیهایی که در زندگی قدیمی خود داشته است را دیگر فراموش کردهاست. اما دنیای لیدیل، مثل همان دنیایی نبود که خودش میشناخت...
جای خوب (The Good Place) یک سریال تلویزیونی کمدی فانتزی آمریکایی است که توسط مایکل شور ساخته شدهاست. داستان این سریال بر زنی به نام النور شلستروپ (کریستن بل) تمرکز دارد که وارد زندگی بعد از مرگ میشود و در آن جا مایکل (تد دنسن) او را با «جای خوب» آشنا میکند. جای خوب آرمانشهری بهشت آسا است که انسانها بسیار به سختی برای ورود به آن انتخاب میشوند. او متوجه میشود که اشتباهاً به این مکان وارد شدهاست و باید رفتارهای ناشایست خود را از دیگران پنهان کند و شخصی بهتر و با اخلاق شود.
زمانی خونآشامی به نام ونیتاس زندگی میکرد، که به علت متولد شدن زیر نور ماه آبی، مورد تنفر همنوعان خود بود، درحالیکه بیشترشان در شبی با ماه خونین رنگ به دنیا میآیند.غرق در ترس و تنهایی کتابی نوشت تحت عنوان «کتاب ونتیس»، یک گریمور نفرین شده، به امید اینکه این کتاب یه روز انتقامش رو از همه خونآشام ها بگیره. ونیتاس نو کارته نوئه رو دنبال میکنه، مرد جوانی که در قرن نوزدهم به صورت هوایی سفر میکنه به پاریس و هدفی در ذهن داره که اون پیدا کردن کتاب ونیتاسـه. حمله ناگهانی یک خونآشامباعث میشه تا ونیتاس مرموز بر بخوره، دکتری متخصص خونآشامها که، انسان معمولی بودنش بیشتر از هر چیز برای نوئه جای تعجب داشت. یک دکتر مرموز که هم نام هم نوشتههای بدنام ونیتاس رو به ارث برده و از گریمور برای درمان بیمار هاش استفاده میکنه، ولی پشت این رفتار مهربانانهش نیت نسبتا شیطانیتری وجود داره...
سریالی پسا آخرالزمانی که چندین جدول زمانی را در بر می گیرد و داستان بازماندگان یک آنفولانزای ویرانگر را روایت می کند که تلاش می کنند جهان را از نو بسازند و دوباره تصور کنند و در عین حال بهترین چیزهای از دست رفته را حفظ کنند.
رِیجی موکودُری که قراره بزودی به دانشگاه بره، ۲ سال پس از عرضهی اولین بازی کامل VRMMO که قابلیت شبیهسازی کامل حواس پنجگانه رو داره، این بازی رو میخواد تجربه کنه. با کمی کمک از طرف برادر با تجربهش و همکارش، اِمبریو، رِیجی ماجراجوی جدیدی رو در این دنیا آغاز میکنه. چه چیزی در این دنیای پر از احتمال و شبیه واقعیت انتظار اون رو میکشه؟ با رِیجی همراه باشید تا اسرار این دنیا را اکتشاف کنیم.
داستان این انیمیشن درباره پسری به نام ولفبوی است که قلمرویی ناشناخته را در قلب زمین کشف میکند. در این قلمرو ، موجوداتی شگفت انگیز ، چیزهای جدیدی را برای دنیای روی سطح زمین خلق میکنند و …
پنج سال قبل، موساشی و دوستش کویجیرو کانهماکی به هم قولی دادند، که وقتی بزرگ شدند هر دو سامورایی بشوند، گروهی تشکیل داده و به شکار اهریمنان بپردازند. اما از آن زمان خیلی چیز ها عوض شده. در جامعه ای که اکنون اهریمنان را ستایش و پرستش میکند، سامورایی ها مطرود و منفور هستند. موساشی که با ترس آرزوی سامورایی شدن خود را پنهان کرده، در حالی که بعنوان یک معدنچی در این جامعه زندگی میکند، مهارت های شمشیرزنی خود را نیز مخفیانه بهبود می بخشد. در این میان، کویجیرو با وجود این که از نسل سامورایی هاست، از خیر قول میان خود و دوست دیرینش می گذرد. با این حال دیدگاه اون بعد نجات دادن موساشی از یک حادثهٔ مرگبار تغییر میکند. هرچند هنوز درگیر این موضوع است، کویجیرو به امید کشف احساس واقعی اش، به همراه موساشی عازم سفری می شود. این دو بدون آنکه بدانند این دنیای ناشناختهٔ اهریمن کشی چه برای آنها چه در چنته دارد، با سر وارد آن میشوند. حال سوار بر مرکب های آهنین، این قهرمانان پانزده ساله تصمیم دارند که آوازهٔ تباه شدهٔ سامورایی ها را پاک کرده و دنیا را از شیاطین پاک کنند.
خانواده روکورو یک خاندان جن گیر هستند کسانی که کگاره های شیطانی رو از بین می برند ، ولی اون حاظره خواننده یا فوتبالیست بشه اما جن گیر نباشه ، اما همه چیز برای اون تغییر می کنه زمانی که یک جن گیر قدرتمند به نام بینیو در برابرش ضاهر میشه و روکورو احساس می کنه قلبش پر از آتش رقابت شده تصمیم می گیره از استعداد طبیعی خودش استفاده کنه و اون رو شکست بده ، ولی اوضاع از این هم پیچیده تر میشه وقتی از طرف جامعه جن گیر ها لقب ” ستاره های دوقلوی جنگیری ” رو در یافت می کنند و بهشون گفته میشه برای آزاد کردن قدرت نهایی خودشون و پاک کردن کگاره های شیطانی از سرتاسر جهان باید با هم ازدواج کنند
سث جادوگری مشتاق از منطقه تپه پامپو است. مثل همه جادوگرها، او آلوده شده است. یکی از معدود موجوداتی که پس دیدن نمِسیس (موجوداتی که از آسمان سقوط کرده و همه چیز را آلوده و از بین میبرند). با توجه به این که آنها تاثیری روی سث ندارند، او میخواهد شکارچی شده و با نمسیسها بجنگد. ولی این تنها اول ماجراست، سث میخواهد که وارد ماجرایی شود که فراتر از یک شکار ساده هیولاست. او میخواهد ریدینت را پیدا کند، منشا احتمالی نمسیسها. به کمک عدهای دیگر از جادوگرها، او دنیا را به دنبال ریدینت سفر میکند.